واکسن یک سالگی
بالاخره این واکسن لعنتی رو هم زدیم رفت پی کارش.دیروز به مامانی (مامان بابا)گفتیم صبح اومد تا برای واکسن شما گل پسر دست تنها نباشیم و البته که منم نمیتونستم نگهت دارم که امپول بزنن تو پاهات یعنی دلم نمییاد.ایشون هم اومدن و ما ساعت 8.5 رفتیم بیرون از خونه و تا ساعت 11 معطل شدیم تا اینکه نوبتمون رسید و واکسنت رو زدیم .الهی بمیرم کلی هم دردت اومد و گریه کردی ولی پنج دقیقه بعد یادت رفت و تا حالا که چیزی نگفتی انگار زیاد بد نبود.خب خدا را شکر الهی همیشه سالم باشی عزیزکم...
نویسنده :
بابا و مامان
13:29