دلم برات تنگ شده
ميدوني بابا چند روزه نديدمت؟؟؟؟ ده نميدوني ده!!!!
اصلا به فکر بابا نيستي. از وقتي از شيراز اومديم با مامان خونه ماماني اينا موندين و يه بار هم سراغ من را نگرفتي. باز هم به معرفت مامان. زنگ ميزنه يه حالي ازم ميپرسه ولي گل پسر بابا اينقدر سرگرم شيطوني کردن و بازي کردن با فک و فاميلهاشه که ...
خلاصه از دوشنبه تا حالا که جمعه هست بابا فقط عکس هاتو رو گوشيش مي بينه. گفته بودم ديگه نميذارم چند روز چند روز ازم دور شي و لي اين دفعه چاره اي نبود. بابا هم خيلي سرش شلوغ بود هم امتحانات پايان ترم شروع شده. حالا قراره امشب ببينمت. حتما وقتي من ميام خونه تو خوابي ولي باز هم خوبه يه بوست ميکنم تا صبح که بيدار شدي باهم بازي کنيم. نه راستي سرما خوردم پارسا ما بوس کنم اون هم ممکنه مريض بشه خداي نکرده.
خيلي منتظرتونم. اگه پارسا جونم را ببينم محکم بغلش ميکنم مثل اين عکسه