فندق ما، پارساجونيفندق ما، پارساجوني، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

پارسا، فندق ما

این روزهای پارسا

1391/5/27 0:39
نویسنده : بابا و مامان
1,202 بازدید
اشتراک گذاری

بازم این پسر کوچولوی شیطون من رو تنهام گذاشت و رفت خونه مامانیاش...(به همراه عمه منصوره،دایی حمید و زن دایی که اینجا بودن و بعد از ظهر رفتن.)

خب پروژه ی تخت خودش که همچنان به قوت خودش باقی هست و هر چی که میگذره سخت تر و سخت تر میشه...مثلا همین دو سه شب اخیر که با حقه و کلک میکنمت تو تخت خودت اما تو بلند میشی و دستات رو به سمت من دراز میکنی و میگی ب(یعنی:بغل)و گریه و گریه گریه... آخرش هم بابایی دلش به رحم میاد میاردت بیرون و رو زمین کنار خودش میخوابوندت...

و این شده کار هر شب ما...

وای که چه قدر این کار سخته و چه قدر تو بچه ی فسقلی اذیتمون میکنی تا یاد بگیری تو تخت خودت بخوابی...

اون یکی پروژه که ج ی ش بود هم البته هیچ پیش رفتی نداشته و ...

چی کار کنم که هر چی اذیتم کنی بازم دوست دارم و یه دقیقه بعد از اینکه رفتی از پیشم دلم برات تنگ میشه و به هر گوشه از خونمون نگاه میکنم انگار تو اونجایی و داری یه بازی هایی میکنی...

خدایا ازت ممنونم به خاطر زندگی پر از عشقم در کنار همسر و فرزند خوبم...

از شیرین کاریات بگم که دیروز یاد گرفتی دعا کنی و هر دفعه که بهت میگیم دعا کن دوتا دست کوچولوت رو بالا میگیری و میگی : دا دا دا دا ...(دعا دعا دعا ...)کلی ما ذوق میکنیم و میخندیم.

از اون نماز خوندن های بامزه ات بگم که کنار هر کی نماز میخونه وایمیسی و کارهای اونو تکرار میکنی و زیر لب هم یه چیزهایی میگی و موقع سجده میخوابی رو زمین.

از وقتی خیلی کوچیک بودی عاشق ماهی بودی و جزو اولین کلمه هایی بود که یاد گرفتی.وقتی کوچیک تر بودی همش از من میخواستی ببرمت پایین توی محوطه ساختمون و کنار اون حوض وایسی و ماهی قرمز ها رو تماشا کنی ولی وقتی ماهی های حوض یکی یکی مردن و تموم شدن دیگه تو هم کمتر میخوای که بری پایین...حالا یه چیز دیگه از ماهی یاد گرفتی،الان میدونی که ما آدم بزرگا بعضی وقتا بعضی از ماهی ها رو میپزیم و میخوریم.تو هم حالا عاشق پختن و خوردن ماهی هستی،برا همین هر وقت گشنته یا دلت بهونه میگیره  میری تابه رو از تو کابینت در میاری و میدی به من و میگی :ماهی(یعنی برات ماهی درست کنم تا بخوری)فدای اون اشتهای ماهی خوردنت...

بیشترین بازی که دوست داری توپ بازی هستش برا همین بیشتر اوقات  از بابایی میخوای که باهات توپ بازی کنه اونم پیشنهادت رو رد نمیکنه و باهات بازی میکنه یک سر و صدایی به پا میکنین که بیا و ببین...

 یه چندتا عکس خوب هم داشتم که الان نشد بزارم بعدا این کارو میکنم،منتظر باشید...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

mamane sushiant
27 مرداد 91 0:29
Webloge ghashangi dari mamnoon az bazdido linketun
مامان سید کوچولو
3 شهریور 91 0:06
افرین ماهی خیلی خوبه پسر من تو این 2 سال اندازه انگشتای دست تو تختش نخوابید. تقصیر خودمونه که اینجوری عادت کرده بهمون بچسبه بخوابه
عمه جونی
5 شهریور 91 11:51
قربون عسل عمه برم
سمانه مامان پارسا جون
18 شهریور 91 18:13
منتظر عکسهاش میمونیم مامانی روی ماهشو ببوس
دایییی
19 شهریور 91 0:04
فقط
مامان ماهان
12 آذر 91 8:18
فدات بشم میبینم که حسابی دلبری میکنی روی ماهت رو میبوسم