فندق ما، پارساجونيفندق ما، پارساجوني، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

پارسا، فندق ما

بدون عنوان

هوووووووووووررررررررررررااااااااااااااااااااااا اخرش ما خونه مورد نظرمون رو خریدیم. 2 هفته دیگه اسباب کشی دارم. اسباب کشی های قبلی پارسا نبود خیلی سخت بود الان دیگه با پارسای شیطون چی میشه خدا میدونه... راستی دیگه اونجا اینترنت نداریم شاید خیلی دیر به دیر بتونم به وبلاگ و دوست جونیامون سر بزنیم. یه چتد شب پیش پارسا خیلی مریض شده بود از این ویروسا بود فکر کنم،نصف شب با گریه از خواب بلند شد و دل درد شدید و گلاب به روتون استفراغ زیاد تا صبح 2 بار بردیمش دکتر تا با یه امپول حالش جا اومد. امشب هم که تنهاییم و باباجون شیفت بوده منم باید برم تا پارسا جونم تنها نباشه. شب به خیر ...
5 آذر 1390

خونه به خونه

سلام دردونه مامان. بعد از اون اتفاق ناگوار دیگه حوصله نوشتن نداشتم تا اینکه دیگه امشب عزمم رو جزم کردم و اومدم پای کامپیوتر تا مثل همیشه یه سر به وبلاگت بزنم و برات یه کم درد دل کنم تا وقتی بزرگ شدی اینا رو بخونی و بفهمی که مامان و بابای خوبت چقدر به فکر تو هستن و تمام عمر و هستی شون رو برای تو میذارن خب حالا زیاد از خودمون تعریف نکنیم یه وقت یه فکرهای دیگه هم میکنی. تقریبا حدود دو هفته میشه که درگیر فروش خونه و خرید یه خونه دیگه تو یه محله خیلی خوب هستن و بازم به خاطر تو.چون تو داری بزرگ میشی و به خونه و محله ای بهتر با بچه های به قول خودمون با کلاس تر و از همه مهم تر یه پارک خوب و نزدیک خونه نیاز داری .الان یه هفته هست که از فروش...
24 آبان 1390

دو کلام حرف مردونه

سلام نازنين پسرم. بله ...... درسته ...... باباست. بعد چند وقت بابا اومده باهات درد دل کنه. البته شايد درست نباشه بگي درد دل، يه حرفايي که دوست داشتم الان بگم و تو وقتي بزرگ شدي بشنوي ميخوام وقتي بزرگ شدي يه چيزايي را که من در مورد بچگي ام نميدونستم شما بدوني. بدوني که وقتي بچه ها ميخندند دارند بهترين لحظه هاي زندگي مامان و باباهاشون را مي سازند. بدوني که همه تصميمات و برنامه هاي خرد و کلان زندگي مون ديگه بر اساس وجود نازنين تو و آسايش و ارامش تو پيش ميره. حاضريم بدترين سختي ها را بکشيم که چيزي از تو کم نذاريم. حتما من هم وقتي کوچولو بودم اقا جون و ماماني همين حس را داشتند. من که ازشون سپاسگزارم، کاش باور کنند....
9 آبان 1390

روزهای غمناک مامان...

سلام و صد سلام به گل پسرم و دوستای خوبم. خیلی وقته نتونستم بیام به وبلاگت سر بزنم.اخه یه ده روز پیشا رفتیم خونه مامانیا که یه دو سه روز بمونیم و بیایم که به بعد دو سه روز خبر دردناک مرگ ناگوار عموم(عموی مامان)رو بهمون دادن و دیگه اونجا موندیم یک هفته دیگه. خیلی ناراحت شدم از جوان مرگ شدن عموی عزیزم اونم چه قدر وحشتناک،از شدت خونریزی زیاد و نرسیدن کمک تا حدود دو ساعت اون رو از دست دادیم و دیدارمان به قیامت کشید.خیلی سخته وقتی خاطراتم رو به یاد میارم که چه لحظات شاد و خوبی رو با اون سپری کردم خیلی سخته وقتی بهیاد میارم که دیگه نمیتونم عموم رو ببینم خیلی سخته وقتی پدر بزرگ و مادر بزرگ پیرم رو میبینم که باید داغ جوان مرگ شدن پ...
30 مهر 1390

شهرت پارسا

هورااااااااااااااااااااااااا.................. معروف شدی مامانیییییییییییییییییییی جیگرتووووووووووووووووووووووووووو   ...
4 مهر 1390

چندتا عکس نمکی

این عکس پارسا هستش با لباس و کلاه دخترونه اما انگار پارسا اصلا خوشش نمیاد تیپ دخترونه بزنه.حتما نمیدونه که چقدر خوشکل میشه این یکی با روسری هستش انگار روسری رو بیشتر میپسنده این گل پسر من خیلی به مادرش کمک میکنه مثلا وقتی لباساش خشک شدن از رو بند لباس جمع شون میکنه.قربون مهربونییییییت ای بابا........ انگار خیلی دوست داری یه چیزی بکشی روی سرت.ولی هر چی که باشه خوشکل میشه نمکییییی ...
3 مهر 1390