فندق ما، پارساجونيفندق ما، پارساجوني، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

پارسا، فندق ما

یه چند خط...

1391/5/6 15:42
نویسنده : بابا و مامان
931 بازدید
اشتراک گذاری

بازم اومدیم...

سلام

...این چند وقته بیشتر سر گرمی پارسا شده پارت=پارک...

از وقتی عمه براش سرسره خریده کمتر حوصله اش سر میره و بیشتر سرسره بازی میکنه البته هر وقت بهش میگم پارسا چی کار میکنی،میگه:پارت

توی جشن تولدش کلی بهش کادو دادن که بیشترش اسباب بازی بوده.ما هم یه کمی از اونها رو قایمش کردیم که هر وقت خیلی حوصله اش سر رفت و خسته شد یکیش رو بهش بدم.آخه این قند عسل خیلی زود از اسباب بازی هاش خسته میشه و براش تکراری میشه و دیگه باهاشون بازی نمیکنه ما هم برای تنوع این کارو کردیم...

راستی دایی حمیدمون هم اومد همشهریمون شد.اون انتقالی گرفت و یه خونه هم اینجا خرید و اومد پیشمون...شاید یه کم از تنهایی در بیایم...

الان دیگه پارسا خیلی زبونش باز شده و برا ما شیرین زبونی میکنه کم کم داره جمله میگه و حرف زدنش بهتر میشه."الهی فدای اون حرف زدنت."

این وروجک یاد گرفته هر وقت بابایی لباس میپوشه که بره سر کار دنبالش راه میافته از این طرف به اون طرف،از این اتاق به اون اتاق.تا اینکه بابایی میره و پارسا گریه اش بلند میشه و ما اون موقع فقط با یه اسباب بازی جدید میتونیم گریه اش رو قطع کنیم...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

آرتین خان خان ایران
7 مرداد 91 20:19
به به چه تولد قشنگی چه کیک بزرگیییی همیشه شاد باشی عزیزم
عمه جون
7 مرداد 91 20:36
سلام و برا جیگر عمه چقدر شیرین شدی عمه جون کاش الان اینجا بودی چقدر الان تو رو می خوام میخوام هی صدام کنی عمه بَتی بعد من اذیتت کنم تو هم بگی عمه نتن مامان پاتا یکم از کلمه هایی که یاد گرفته و اشتباه تلفظ میکنه بنویس خب