فندق ما، پارساجونيفندق ما، پارساجوني، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

پارسا، فندق ما

سفر شیراز

پارساي ما با مامان و بابا و خونواده مامان تو تعطيلات چند روز پيش رفته بود شيراز. کلي هم بهش خوش گذشت. اصلا چرا بايد بد بگذره وقتي با ماماني و اقاجون و دايي ها که خيلي دوستت دارن يه مسافرت خوب ميري مگه قابل مقايسه با يه خونه آپارتماني هست؟؟؟ خلاصه رفته بوديم خونه خاله فرناز اينا که خيلي پارسا رو دوست داره و هميشه باهاش بازي ميکنه. ولي از وقتي پارسا به اين درجه از شيطونيش رسيده يعني از وقتي يادگرفته از سر و کول همه بالا بره و همه چي رو به هم بريزه و سر سفره غوغا کنه اين اولين باري بود مسافرت ميرفتيم برا همين خيلي شيرين کاري ميکرد و خيلي هم اذيت مون کرد چون اگه يه لحظه ازش غافل ميشدي ديگه ....   ...
17 خرداد 1390

من برگشتم

بابا میبینی به خدا چقدر گرفتارم چند وقته نتونستم خاطرات و شیرین کاریهات رو برات بنویسم. خوب البته اینقدر شیرینی که تمام وقت هم بخوام بشینم بنویسم تموم نمیشه. آره خوب امتحانات  میان ترم بود من داشتم این چند روزه استرس بازی میکردم. خوب بگذریم این هفته روز مادر هم پشت سر گذاشتیم پس کی میخوای به مامان کادو بدهی پسل گلم! راستی میبینی چند تا دوست تو وب سایت پیدا کردی ایشالا بعدا که بزرگ شدی با هم دوست باقی بمونین.   ...
17 خرداد 1390

دالي گلم

بايد به همه بگيم که پارسا جونم تازگي ها دالي ياد گرفته. يعني وقتي بابا يا مامان باهاش دالي بازي ميکنند. خيلي خوشحال و با هوش بازي را دنبال ميکنه. تازه بعضي وقتا کلک هم ميزنه. راستي بابا ديشب داشتم از زبان پارسايي مينوشتم يادم رفت بگم "آب" هم ياد گرفتي بگي. جالبه که خيلي هم آب ميخوري يعني هروقت بگيم "پارسا جون، آب" انگار چند روزه آب نخوردي شيرجه ميري سمت ليوان. موش موشي بابايي
17 خرداد 1390

آواز پارسایی

من چیکار کنم تو رو با این... ادا ادا ادا ادا ادا ادا ادا ادا ادا یا مثلا مممممممممممممممممممممممممممم یا وقتی خیلی شارژی بببببببببببببببببب وقتی هم داری رو شکم مامان ورجه وورجه میکنی میگی: اببپبپووووو اون زبون شیرینت را من میخوام یه لقمه اش ... نه نه نه بابا جون. نیگش میدارم تا پارسا جونمون بیشتر برامون اواز بخونه ...
6 خرداد 1390

رفتيم آتليه پارسا

ماااااااااچچچچچچچ                                       بالاخره تو اين هفته هم سرت را اصلاح کرديم هم آتليه رفتيم. عزيزم سه شنبه که عمو محمد سرت رو اصلاح کرد کلي گريه کردي عوضش خوشکلتر شدي. ديروز هم رفتيم آتليه عکس هاي نوبت سومت را بگيريم عکس هاي ديروزت خيلي خوشکل شدند. با لباس جوجو عکس گرفتي لخت شدي رفتي تو استخر خلاصه خيلي باحال شد. ولي نق هم ميزدي تازه بعد از آتليه هم با عمو سيد و عمو ياسر رفتيم پارک بعدش هم يه رستوران توپ. تا آخر شب که خسته شدي و شر...
26 ارديبهشت 1390

تب دندون

به لطف خدا از وقت یدنیا اومدی تا حالا هیچ مشکل جدی نداشتی ایشالا هیچوقت نداشته باشی عزیزم. دو تا دندون خوشکل و سنجابی بالات که ٢ ماه پیش در اومد مشکلی نداشتی اصلا من و مامان متوجه نشدیم تا یه روز سفیدی دندونت پیدا شد. ولی چند روزه پارسای بابا تب داره. امروز مامان جون هم اومد پیشت تا بیشتر بهت برسند. خوشحالم که اگر فندق بابایی تب کرده تب دندونه. ...
9 ارديبهشت 1390

بچه ام ميخواد بره آرايشگاه

بابا برا نوبت چهارم اتليه ات که بايد عکسهاي ۸ ماهگي ات رو بگيريم برات، خيلي دير شده يک ماه پيش بايد ميرفتيم که خورد تو تعطيلات حالا هم موهاي خوکشل سرت يه کم نامرتب شده قراره فردا شب عمو محمد سرت را اصلاح کنه. الان که من شب کارم فردا صبح ميريم ورزنه برا ديدني شب هم به عمو ميگيم موهاتو اصلاح کنه. بعدش هم پنج شنبه  يا شنبه ديگه ميريم آتليه.   الو عمو محمد! درود! منم پارسا گلي. عمو جون برام يه نوبت بزن ميخوام بيام سرمو اصلاح کني. چي؟ عمو قر نيا ديگه حالا واسه ما تاقچه بالا ميذالي؟؟؟ خيلي هم دلت بخواد... بله بله... تازه من نميتونم بيام مغاده. ميام خونه تون بايد خوکشل کوتاه کنيا!!!  اين عکسو بابا تو ۳-۴ ماهگيت که سرت رو با ما...
29 فروردين 1390